زبانحال عبدالله بن حسن علیهالسلام با سیدالشهدا علیهالسلام
دیـدم زمـانـی کـه رسـیـدم پـای گـودال شمشیر و تیر و سنگ، در هر جای گودال میریخت خون از بین نای نیزه خورده باید شنید این روضه را از نای گودال آمـد هـجـوم سـیـل جـمعـیت بـه سـمـت مرد غـریب و بیکس و تـنهـای گودال سـربـازهـا با نـیـزه و بـقـیـه با سـنـگ کردند غـوغـا در دل غـوغـای گـودال هم مـادرت در این هـیاهـو سر رسـیده هـم ایـسـتـاده خـواهـرت بـالای گـودال این دو بـه دیـدار مـن و تـو ایـسـتـادنـد مـا هـر دو افـتـادیـم زیـر پــای گـودال در ازدحـــام رفـت و آمــدهــا، درآمــد وای من و وای حـسـین و وای گـودال در بـند بنـدم، خـط کـوفی میتـوان دید اعـضـای من شد دفـتر انـشـای گـودال مادربزرگم دست داده، من هم اینطـور او بین کـوچه، من شلـوغیهای گودال باید تحـمل کـرد امشب سـاربـان را… خورشید را تا صبح پس فردای گودال |